محدودیت فقط در ذهن ماست

 

اگر یک فلج مادرزاد قهرمان دو المپیک نشود فقط و فقط خودش مقصر است. این جمله حقیقت دارد؟ آیا واقعا محدودیت فقط در ذهن ماست؟

اگر این جمله سارتر را سرلوحه زندگی خود قرار دهیم و باورهای خود را بر اساس آن تنظیم کنیم به تمام موفقیت‌های موجود در زمین خواهیم رسید. این جمله یعنی بهانه بی بهانه. هیچ بهانه‌ای تأکید می‌کنم هیچ بهانه‌ای پذیرفته نیست. شما و فقط خود شما صد در صد مسئول زندگی خودتان هستید. هیچ‌کس و هیچ‌چیز دیگر و حتی هیچ کمبودی نمی‌تواند در برابر شما برای رسیدن به هدفتان سد شود اگر بخواهید و باور داشته باشید.

آیا این جملات خیلی ایدئال و رؤیایی به نظر می‌رسد؟ فکر می‌کنید این‌ها فقط برای کتاب‌ها و سمینارهای انگیزشی مناسب است و کاربرد عملی ندارد؟ درست فکر می‌کنید بیش از ۹۸ درصد مردم همین فکر را می‌کنند و به همین دلیل برای همه آن‌ها همین‌طور است؛ اما کمتر از دو درصد مردم این‌طور فکر نمی‌کنند. آن‌ها به این امر ایمان دارند. آن‌ها باور دارند که هیچ‌چیز نمی‌تواند مانع موفقیت و دستیابی آن‌ها به هدف شود و درست هم فکر می‌کنند. آن‌ها علیرغم همه مشکلات و کمبودها به موفقیت می‌رسند، چون باور دارند. شما هم مختار هستید هر طور دوست دارید فکر کنید و هر طور هم فکر کنید درست فکر کرده‌اید چون همان اتفاق برای شما خواهد افتاد. اگر فکر می‌کنید که نمی‌توانید باید بگویم درست فکر می‌کنید شما نمی‌توانید و اگر فکر می‌کنید می‌توانید بازهم درست فکر می‌کنید شما می‌توانید.

جهان ماشین اثبات باورهای شماست. هرچه را باور داشته باشید جهان آن را به شما ثابت می‌کند. به همین دلیل کسی که فکر می‌کند و باور دارد که بدشانس است همواره با بدشانسی مواجه می‌شود و همیشه مثال‌های زیادی دارد که بدشانس است. چون جهان باور او را به بدشانس بودن به عمل تبدیل می‌کند و به او ثابت می‌کند و برعکس کسی که فکر می‌کند خوش‌شانس است هرروزه اتفاقات جدیدی در جهت اثبات خوش‌شانسی خود مشاهده می‌کند.

از بحث خودمان دور نشویم. گفتیم که هیچ‌کس و هیچ‌چیز غیر از خود شما مانع رسید به اهدافتان نیستید. هیچ کمبودی نمی‌تواند شما را از موفقیت بازدارد. حتی مشکلات جسمانی.

به نظر شما داشتن چشم برای نقاشی کردن چقدر مهم است؟ همان‌قدر که داشتن گوش برای

آهنگ‌سازی یا داشتن دست برای نواختن موسیقی و همان‌طور که داشتن پا برای دویدن.

آیا این‌ها الزامات مهمی برای کارهایی که گفتیم هستند؟ این‌ها مهم‌تر هستند یا داشتن پول و داشتن استاد خوب و یا زندگی در شرایط مناسب.

بگذارید سؤال را واضح‌تر بپرسم. به نظر شما برای کسی که می‌خواهد نوازنده موسیقی خوبی شود، مهم‌تر از همه این است که پول‌دار باشد؟ یا این‌که دست داشته باشد؟ یا خانواده اهل موسیقی داشته باشد؟ یا استاد خوبی داشته باشد؟ همه این‌ها کمک می‌کنند؛ اما مسلماً کسی که مشکل جسمی داشته باشد اگر همه آن‌های دیگر را هم داشته باشد خیلی دشوار می‌تواند موفق شود؛ یعنی اولویت اول این است که ازلحاظ جسمی سالم باشد. فرض کنید فرزند بهترین فوتبالیست دنیا باشید و بیشترین میزان ثروت را هم داشته باشید و از بهترین مربیان دنیا هم آموزش ببینید اما پا نداشته باشید آیا کار شما برای فوتبالیست شدن راحت‌تر است یا یک شخص سالم که در یک شهر دورافتاده و بدون پول و بدون حمایت اما با بدن سالم تلاش می‌کند. مسلماً تأیید می‌کنید که کار شخص دوم ساده‌تر است.

اما چرا این سؤالات را مطرح کردیم؟

چیتا  (اسکار پیستوریوس،  نخستین دونده معلولی که به المپیک راه یافت۹) عاشق دویدن اما بدون پا است. او تلاش خود را می‌کند و قهرمان المپیک می‌شود. بدون پا قهرمان دو المپیک می‌شود. آیا کار او سخت‌تر بود یا هزاران نفر که پا داشتد؟ چرا او قهرمان شد؟

بتهوون سلطان آهنگ‌سازی و بزرگ‌ترین اسطوره موسیقی دنیا قدرت شنوایی نداشت. فقط تصور کنید کسی که قادر به شنیدن نباشد اصلاً چه درکی می‌تواند از موسیقی داشته باشد؟ اما یک ناشنوا آهنگ‌هایی می‌سازد که جهانی می‌شوند. حتی فکر آهنگ‌سازی توسط یک ناشنوا غیرممکن است هرچه هم که امکانات و شرایط مالی و خانوادگی و محیط برای او مناسب باشد. حال جالب است بدانید که بتهوون در یک خانواده بسیار فقیر بزرگ شد او شرایط بسیار سختی را پشت سر گذاشت اما او ایمان داشت که هیچ‌چیز نمی‌تواند جلوی موفقیت او را بگیرد. او بهانه نمی‌آورد. باور داشت که تنها و تنها خود اوست که مسئول اتفاقات زندگی‌اش است و فقط و فقط خود اوست که باعث موفقیت یا شکست خودش می‌شود.

سؤال: آقای وفایی این‌ها که می‌گویید درست است اما دو سؤال پیش می‌آید.

یک اینکه این‌ها که می‌گویید تعدادشان خیلی کم است و جزو استثناها است. مگر چند نفر در دنیا توانسته‌اند بدون پا قهرمان شوند یا بدون دست نوازنده؟

دو این‌ها همه خارجی هستند و به‌هرحال شرایط زندگی و فرهنگی و خانوادگی آن‌ها با ما فرق دارد. آیا اصلاً یک ایرانی هم داشته‌ایم که به موفقیت این‌چنینی رسیده باشد؟

یک:

بله تعدادشان کم است اما دو مطلب را در نظر بگیرید. اولاً این‌ها کسانی هستند که علیرغم کمبود اساسی‌ترین جزو لازم یعنی پا برای دویدن و گوش برای آهنگسازی و دست برای نوازندگی موفق شده‌اند؛ و واقعاً چه تعداد از ما کمبودهای مشابه ای داریم؟ اگر بخواهیم همه کسانی که را که علیرغم کمبودهای مختلف به موفقیت رسیده‌اند نام ببریم تعداد آن‌ها بسیار بیشتر می‌شود. کسانی که با کمبود پول کمبود امکانات حتی کمبود دانش و … به موفقیت‌های باورنکردنی رسیده‌اند. چه در ایران و چه در کشورهای دیگر. از فورد تا استیو جابز و بیل گیتس که بدون تحصیلات دانشگاهی بزرگ‌ترین تکنولوژی‌ها را به ما هدیه دادند تا آنتونی رابینز و برایان تریسی و هزاران نفر دیگر که از هیچ به همه‌چیز رسیده‌اند. آنتونی رابینز در یک زیرشیروانی زندگی می‌کرد و حتی مخارج روزانه خود را به‌سختی درمی‌آورد. گاه حتی آن‌قدر پول نداشت که برای خود غذا تهیه کند اما از روزی که تصمیم گرفت بهانه را کنار بگذارد و فقط و فقط خودش را مسئول زندگی‌اش بداند و تصمیم گرفت که تغییر کند اتفاقات دیگری برایش افتاد و به موفقیت رسید.

پس تعداد این افراد آن‌قدر هم کم نیست این‌ها صرفاً مثال‌هایی از عجیب‌ترین موارد بودند که ثابت می‌کنند که دقیقاً هیچ‌چیز و هیچ‌چیز نمی‌توان مانع موفقیت شود.

دوما: همان‌طور که گفتیم بیش از ۹۸ درصد مردم فکر می‌کنند این حرف‌ها فقط برای کتاب‌ها است و آن‌ها را باور ندارند و همان‌طور مکه گفته شد جهان باور آن‌ها را ثابت می‌کند و این اتفاق برای آن‌ها نمی‌افتد چون باور دارند که نمی‌افتد؛ و تنها کمتر از دو درصد مردم به آن باور دارند و به همین دلیل هم تعداد آن‌ها خیلی کمتر از بقیه است که باور ندارند؛ و درست گفتید آن‌ها استثنا هستند اما استثنا به دنیا نیامده‌اند بلکه تنها به این دلیل استثنا هستند که به این قانون باور دارند و شما هم می‌توانید با باور به این قانون به جمع استثناها بپیوندید. استثنا شدن بسیار ساده و تنها درگرو قبول این باور و تغییر باورهای اشتباه گذشته است اما چنان‌که در فصل‌های دیگر توضیح خواهیم داد قبول این باور و تغییر باورهای غلط دیگر کاری است که به‌سختی و به‌آرامی انجام می‌شود و به همین دلیل تعداد زیادی از کسانی که شروع می‌کنند ممکن است بعد از مدتی به دام همان باورهای غلط قبل افتاده و نتوانند به جمع استثناها اضافه شوند.

و اما جواب سؤال دوم:

آدم‌ها در هر جای کره زمین همگی شکل هم باقدرت و توانایی یکسان و شرایط یکسان آفریده‌شده‌اند و آنچه باعث موفقیت بعضی و شکست بعضی می‌شود تنها و تنها باورهای آن‌ها و تلاششان در جهت موفقیت است. این تصور که کسانی که خارج از کشور ما هستند تفاوتی آشکاری با ما دارند تصور اشتباهی است که مغز ما جهت جلوگیری از تغییر باورهای ما ایجاد می‌کند. در بخش‌های دیگر توضیح می‌دهیم که مغز چگونه برای جلوگیری از تغییر که وظیفه اصلی مغز است ما را متقاعد می‌کند که خیلی از چیزها را نپذیریم و بر باورهای خود اصرار کنیم.

از طرف دیگر در همین کشور عزیز خودمان همه چه بسیار کسانی که با تغییر باورشان و با تصمیم و ایمان به این باور که تنها خودشان می‌توانند شرایط را تغییر دهند و تنها کسی که مسئول و باعث شرایط فعلی آن‌هاست خودشان هستند به موفقیت‌های بزرگی رسیده‌اند.

اگر زندگینامه کارآفرینان بزرگ این کشور را مطالعه کنید به تعداد زیادی از آن‌ها برمی‌خورید.

بنیان‌گذار بستنی میهن که با گاری بستنی می‌فروخت و حالا چندین کارخانه بزرگ بستنی دارد. مالک امرسان که یک کارگر ساده در کارخانه ارج بود. مالک محصولات بهروز و …

همه آن‌ها از هیچ شروع کردند و تنها باور داشتند که تنها خودشان می‌توانند زندگی‌شان را تغییر دهند و نباید منتظر دیگران باشند و بهانه آوردن برای شرایط فعلی چیزی را حل نمی‌کند. آن‌ها خواستند و بهانه‌ها را کنار گذاشتند و قدم برداشتند و موفق شدند.

بله در کشور خودمان هم تعداد زیادی از این افراد موفق داریم که باوجود مشکلات فراوان با این باور که مشکلات نمی‌توانند مانع موفقیت ما شوند و بجای بهانه‌جویی تنها و تنها به فکر حل مشکلات و موانع بودند و حالا یکی از موفق‌ترین‌ها هستند.

3 دیدگاه

به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.

  • سلام و درود خدمت شما
    مطلب انگیزشی بسیار عالی ای بود
    ممنون که وقت می گذارید و مطالب ارزشمدی آماده می کنید .

  • واقعا تاثیر گذار بود :))
    از این مدل مقالات زیاد ولی نمیدونم چرا این واقعا یه جور دیگ بود

  • درود بر شما
    تشکر ویژه بابت مطالب انگیزاننده
    لطفا راهکاری برای پراکندگی افکار و یا ایده ها بفرمائید که باعث می شوند که به اهداف خود نرسیم و مدام تغییر فکر دهیم.
    مثال یکبار سراغ یادگیری زبان‌ و بعد از مدتی سراغ چیزهایی دیگر برویم

دیدگاهتان را بنویسید